عاشقانه ها
بهترینها برای عاشق ترین ها
یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:, :: 15:0 ::  نويسنده : علی       

تیزهوشی یک مادر شوهر زرنگ

خانم حميدی برای ديدن پسرش مسعود ، به محل تحصيل او يعنی لندن آمده بود او در آنجا متوجه شد كه پسرش با يك هم اتاقی دختر بنام Vikki ‎ زندگی ميكند. كاری از دست خانم حميدی بر نمی آمد و از طرفی هم اتاقی مسعود هم خيلی خوشگل بود.

او به رابطه ميان آن دو ظنين شده بود و اين موضوع باعث كنجكاوی بيشتر او می شد. مسعود كه فكر مادرش را خوانده بود گفت: " من ميدانم كه شما چه فكری می كنيد، اما من به شما اطمينان می دهم كه من و Vikki فقط هم اتاقی هستيم‎ . "

حدود يك هفته بعد‎ ، Vikki پيش مسعود آمد و گفت: " از وقتی كه مادرت از اينجا رفته ، قندان نقره ای من گم شده ، تو فكر نمی كنی كه او قندان را برداشته باشد؟

خب، من شك دارم ، اما برای اطمينان به او ايميل خواهم زد‎."

او در ايميل خود نوشت‎ : مادر عزيزم، من نمی گم كه شما قندان را از خانه من برداشتيد، و در ضمن نمی گم كه شما آن را برنداشتيد . اما در هر صورت واقعيت اين است كه قندان از وقتی كه شما به تهران برگشتيد گم شده‎

با عشق،مسعود


روز بعد ، مسعود يك ايميل به اين مضمون از مادرش دريافت نمود‎ : پسر عزيزم، من نمی گم تو با Vikki رابطه داری ! و در ضمن نمی گم كه تو باهاش رابطه نداری . اما در هر صورت واقعيت اين است كه اگر او در تختخواب خودش می خوابيد ، حتما تا الان قندان را پيدا كرده بود‎.
با عشق ، مامان
 



یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:, :: 14:56 ::  نويسنده : علی       

در ادامه مطلب.. 



ادامه مطلب ...


یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:, :: 14:53 ::  نويسنده : علی       

فرق بین ایرانی ها و آمریکایی ها

داستان طنز زیبا که نشان از کمال هوشمندی و ابتکار و خلاقیت و نبوغ هموطنان ایرانی بخصوص در مورد استفاده از وسایل حمل و نقل عمومی دارد،
سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی با همدیگر برای شرکت در یک کنفرانس می رفتند. در ایستگاه قطار سه آمریکایی هر کدام یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که ایرانی ها سه نفرشا یک بلیط خریده اند. یکی از آمریکایی ها گفت: چطور است که شما سه نفری با یک بلیط مسافرت می کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهیم.
همه سوار قطار شدند. آمریکایی ها روی صندلی های تعیین شده نشستند، اما ایرانی ها سه نفری رفتند توی یک توالت و در را روی خودشان قفل کردند. بعد، مامور کنترل قطار آمد و بلیط ها را کنترل کرد. در توالت را زد و گفت: بلیط، لطفا! در توالت باز شد و از لای در یک بلیط آمد بیرون، مامور قطار آن بلیط را نگاه کرد و به راهش ادامه داد. آمریکایی ها که این را دیدند، به این نتیجه رسیدند که چقدر ابتکار هوشمندانه ای بوده است.
بعد از کنفرانس آمریکایی ها تصمیم گرفتند در بازگشت همان کار ایرانی ها را انجام دهند تا از این طریق مقداری پول هم برای خودشان پس انداز کنند. وقتی به ایستگاه رسیدند، سه نفر آمریکایی یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که آن سه ایرانی هیچ بلیطی نخریدند. یکی از آمریکایی ها پرسید: چطور می خواهید بدون بلیط سفر کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهم.
سه آمریکایی و سه ایرانی سوار قطار شدند، سه آمریکایی رفتند توی یک توالت و سه ایرانی هم رفتند توی توالت بغلی آمریکایی ها و قطار حرکت کرد. چند لحظه بعد از حرکت قطار یکی از ایرانی ها از توالت بیرون آمد و رفت جلوی توالت آمریکایی ها و گفت: بلیط، لطفا
 



یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:, :: 14:49 ::  نويسنده : علی       

انيشتين و راننده اش

انيشتين براي رفتن به سخنراني ها و تدريس در دانشگاه از راننده مورد اطمينان خود كمك مي گرفت. راننده وي نه تنها ماشين او را هدايت مي كرد بلكه هميشه در طول سخنراني ها در ميان شنوندگان حضور داشت بطوريكه به مباحث انيشتين تسلط پيدا كرده بود! يك روز انيشتين در حالي كه در راه دانشگاه بود با صداي بلند گفت كه خيلي احساس خستگي مي كند؟

راننده اش پيشنهاد داد كه آنها جايشان را عوض كنند و او جاي انيشتين سخنراني كند چرا كه انيشتين تنها در يك دانشگاه استاد بود و در دانشگاهي كه سخنراني داشت كسي او را نمي شناخت و طبعا نمي توانستند او را از راننده اصلي تشخيص دهند. انيشتين قبول كرد، اما در مورد اينكه اگر پس از سخنراني سوالات سختي از وي بپرسند او چه مي كند، كمي ترديد داشت.

به هر حال سخنراني راننده به نحوي عالي انجام شد ولي تصور انيشتين درست از آب درامد.

دانشجويان در پايان سخنراني شروع به مطرح كردن سوالات خود كردند. در اين حين راننده باهوش گفت: سوالات به قدري ساده هستند كه حتي راننده من نيز مي تواند به آنها پاسخ دهد. سپس انيشتين از ميان حضار برخواست و به راحتي به سوالات پاسخ داد به حدي كه باعث شگفتي حضار شد!
 



یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:, :: 14:42 ::  نويسنده : علی       


حرف کمی نبود قرار ومدار عشق 

اما چه فایده –

که نفهمیم یار را!

ای روح های ناب !

دوباره به پا کنید

قدری برای اهل زمستان

بهار را !


- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – -



همیشه
در بدترین لحظه ها
تنها رها می کنی مراو
بدترینِ لحظه ها
وقتی است
که تو
مرا
تنها
رها می کنی

- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – -

هر که آید گوید:
گریه کن، تسکین است
گریه آرام دل غمگین است

چند سالی است که من می گریم
در پی تسکینم

ولی ای کاش کسی می دانست
چند دریا
بین ما فاصله است
من و آرام دل غمگینم

- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – -

تـمـام مـعـلوم هـا و مجـهـول هایـم را

بـه زحمـت کـنـار هـم مـی چـیـنم

فـرمـول وار ؛

مـرتـب و بـی نـقـص …

و تــو

بـا یـک اشـاره

هـمـه چـیـز را

در هـم می ریــزی …

در شرح حال گل
بنویسید خار را
بر هم زنید : خوب و بد روزگار را .

- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – -



چشمهایت سیراب سراب

و نگاهم،

تاول زده از تابش تشنگی

برویم دعای باران بخوانیم ‍.

تو با دل من

من با دل تو

باور کن با لبخند چترهایمان بر می گردیم

- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – -

چرا نمی گویند که آن کشیده سر از شرق -

آن بلند اندام سیاه جامه به تن،

دلبرِ دلیر ز شاهراه کدامین دیار می آید

و نور صبح طراوت بر این شب تاریک چه وقت می تابد؟

در انتظار امیدم،

در انتظار امید طلوع پاک فلق راچه وقت

آیا من به چشمِ غوطه ورم در سرشک خواهم دید؟

از حمید مصدق

- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – -

عشــق اگــر خـط مــوازی نیسـت،چیسـت؟

یـ ـا کتـاب جملــه ســازی نیســت،چیسـت؟!

عشـق اگــر مبنــای خلــق آدم اســت

پـس چــرا ایـن گـونـه گنــگ و مبهــم اسـت؟

پـس چــرا خـط مـوازی مـی شـود!!!

از چـه رو هــر عشـق،بــازی مـی شــود؟!

(گلپونه)

- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – -

خیال دلکش پرواز در طراوت ابر

به خواب می ماند.

پرنده در قفس خویش

خواب می بیند.

پرنده در قفس خویش

به رنگ و روغن تصویر باغ می نگرد .

پرنده می داند

که باد بی نفس است

و باغ تصویری است .

پرنده در قفس خویش

خواب می بیند .

هوشنگ ابتهاج

- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – -

میان ابرها سیر می‌کنم

هر کدام را به شکلی می‌بینم

که دوست دارم

می‌گردم و دلخواهم را پیدا می‌کنم

میان آدم‌ها اما

کاری از دست من ساخته نیست

خودشان شکل عوض می‌کنند

بـرای اتـفـاق هـایی که نـمی افـتـد …

بـرای دستـی کـه نـگـرفـتم

بـرای اشکـی کـه پـاک نـکـردم

بـرای بـوسـه ای کـه نـبــود

بـرای دوسـتـت دارمـی کـه مـرده بـه دنـیـا آمــد

بــرای مـن کـه وجـودم نـبـودن اسـت

مــرا بـبـخـش …

- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – -

یادمان باشد حرفی نزنیم که به کسی بر بخورد

نگاهی نکنیم که دل کسی بلرزد

خطی ننویسیم که آزار دهد کسی را

یادمان باشد که روز و روزگار خوش است وتنها دل ما دل نیست

- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – -

کـُجـا پـنـاه بـــرم ؟

دسـت هــای تـو دورنـد

و خـُدایـان

جـبـار تــر از هـمـیشـه

قـهـار تــر از هـمـیشـه

بـرنـشسـتـه انـد بـر سکـوی مـسخ بـاورهــا

خیـره سـری خـُدایـان را

چـگـونـه بـرتـابـم

وقـتـی تـو نـیـستـی

ای یـــار

ای پـنـاه همـیـشـه !

- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – -

به هـمـان سـادگـی

کـه کـلاغ ِ سـالـخـورده

بـا نـخـستـین سـوت ِ قـطـار

سقـف واگـن مـتـروک را

تـرک می گـویــد

دل ،

دیـگــــر

در جـای خـود نیـسـت

بـه همـیـن ســادگـی !

- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – -

لبخند که می زنم پیدایم می کنی

باران می بارد، تو از کنارم می گذری

فریاد نمی کشم که بازگردی

می دانم امشب این آسمان تاب ماه را ندارد

لبخند می زنم،

فراموش می کنم..

- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – -

وقتی میشی نیاز من که نباشی پیش من

اشکهای چشمامو ببین که میریزه به پای تو

بازم که بیقرارمو دلواپسی نگاه تو

تموم هستی منی بمون همیشه پیش من

اگر شدم عاشق تو نزار بیتاب بمونم

لا لایی شبام تویی نزار که بی خواب بمونم

دارم برات شعر میخونم شاید به یادم بمونی

فقط یه چیز اذت میخوام همیشه عاشق بمونی

دوست دارم خیلی کمه ولی جز این چیزی نبود

واژه ها رو ولش کنیم عشقمو از چشام بخون

- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – -

دستهایم را تا ابرها بالا برده ای

و ابرها را تا چشمهایم پایین

عشق را در کجای دلم …..

پنهان کرده ای که :

هیچ دستی به آن نمیرسد !

- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – -

غریبه

نمیدانم

گنجشک ها که آنقدر شبیه همند

چطور همدیگر را میشناسند

و نمیدانم

چقدر شبیه من هست
که تو دیگر مرا نمیشناسی!

- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – -

من اینک در رواق کهکشانها

در آوای حزین کاروانها

در آن رنگین کمان پیر و خسته

در آن اشکی که بر مژگان نشسته

در آن جامی که خالی مانده از می

در آوایی که برمیخیزد از نی

نشانی از تو می بینم ،

سراغی از تو می گیرم

- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – -

عاقبت یکروز ما هم زین جهان پرمیکشیم

باده رفتن ز دنیا را همه سر میکشیم

بر کن و صد پاره کن این جامه کبر وریا

وقت رفتن ما همه یک جامه در بر میکشیم

 



یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:, :: 14:40 ::  نويسنده : علی       

مــــــا را از کــودکــی

بــــه جــدایی ها عادتـــ داده اند

هـــــــمان جـــایی کـه روی تخــتــه سیاهمان نوشتند:



خــوب ها / بــدهـــا
 



یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:, :: 14:38 ::  نويسنده : علی       

گاه اوج خنده ما گریه است / گاه اوج گریه ما خنده است

گریه دل را آبیاری میکند / خنده یعنی این که دلها زنده است

زندگی ترکیب شادی با غم است / دوست میدارم من این پیوند را

گرچه میگویند شادی بهتر است / دوست دارم گریه با لبخند را
 



یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:, :: 14:37 ::  نويسنده : علی       

توکه نیستی ، زندگیمو/ زیره پای کی بریزم

واسه کی ، دلم بمیره / وقتی تو ، نیستی عزیزم

دسته سرده این زمونه / دستامو از تو جدا کرد

بازیه ، دوری و حسرت / با دلای ما ، چه ها کرد

عشق تو ، توی وجودم / تا همیشه ، موندگاره

همه آرزوم همینه / که ببینمت ، دوباره

دوریه تو داره آروم / من و از حال، در میاره

رنگه پیری ، ذره ذره / تو وجودم پا میزاره ، پا میزاره

طاقت دوری ندارم / تو بیا ، بمون کنارم

ارزونیه قدم تو / همه ی دارو ندارم

ای قشنگترین ترانه / با تو بودن ،آرزومه

ای تو نیمه ی وجودم / بی تو عمره من ، حرومه

عشق تو ، توی وجودم / تا همیشه ، موندگاره

همه آرزوم همینه / که ببینمت دوباره

دوریه تو ، داره آروم منو از پا در میاره

رنگ پیری ، ذره ذره / تو وجودم پا میزاره

نمیزارم ، که جدایی / عشقمو از تو بگیره

چشم به راهه تو میمونم / نگو اما دیگه دیره
 



یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:, :: 14:36 ::  نويسنده : علی       

یادمه وقتی که رفتی حتی جاده تو رو گم کرد
اون نگاه آخر تو منو بدجور زیر و رو کرد
وقت رفتن توی چشمات یه نفر منو صدا کرد
یه نفر که عاشقم بود منو از خودم رها کرد
داری میری خوش به حالت نباشه عین خیالت
غیر اون دلی که بردی همه برده ها حلالت
رفتی و مونده تو اینجا کوله بار خاطراتت
غیر اون دلی که بردی همه برده ها حلالت
رفتی و کاشکی میدیدی همه روزام پر درده
کاش میدیدی همه غمه دوریت باوجود من چه کرده
رفتی و کاشکی می موندی این روزا رو خوب میدیدی
میدیدی زندگی مو به چه روزایی کشیدی
داری میری خوش به حالت نباشه عین خیالت
غیر اون دلی که بردی همه برده هات حلالت
رفتی و مونده تو اینجا کوله بار خاطراتت
غیر اون دلی که بردی همه برده ها حلالت
یادمه وقتی که رفتی حتی جاده تو رو گم کرد
اون نگاه آخر تو منو بدجور زیر و رو کرد
وقت رفتن توی چشمات یه نفر منو صدا کرد
یه نفر که عاشقم بود منو از خودم رها کرد
غیر اون دلی که بردی همه برده ها حلالت
رفتی و مونده تو اینجا کوله بار خاطراتت
غیر اون دلی که بردی همه برده ها حلالت

... 



یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:, :: 1:58 ::  نويسنده : علی       

پرنده های خوشبختی در آسمان پرواز میکردند..

هرکدام بر بام خانه ای نشستند...

بام خانه ما خالی ماند...

در تمام شهر شتری نحس بود!

سهم خانه ی ما شتری شد که بر در هر خانه ای میخوابید..

>>>میلاد<<< 



یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:, :: 1:51 ::  نويسنده : علی       

آمدی نزدیک صدایم زدی......

برگشتم تمام تنم میلرزید....پاهایم سست شده بودند

صدای قلبم را خودم میشنیدم!!

گفتی چه شده چرا میلرزی؟؟؟

خواستم بگویم......گفتی فهمیدم چیزی نگو!

قلبت را چند میفروشی؟؟

گفتم به قیمت قلب تو....

قلب تو قسمت من شد وقلب من قسمت تو

چند روز گذشت.......یک روز آمدی و قلبت را بردی...

چیزی نگفتم....

امروز آمده ای قلبم را پس بدهی!!!

جنس فروخته شده پس گرفته نمیشود.....برگرد... 



یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:, :: 1:47 ::  نويسنده : علی       

چرا اینقدر بی رحمی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

چرا با من نمیمونی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

چرا عشقو نمیفهمی؟؟؟؟؟؟؟؟؟

چرا میگی نمیتونی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

چرا؟چرا؟

 

MILaD 



یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:, :: 1:42 ::  نويسنده : علی       

 چشمای خیس        دستای لرزون

عاشق شده دل         عین یه مجنون

کوله بار غم       آرزوی مرگ

سرنوشت من    مثل برگ زرد

نقشه فرار                 دل بی قرار

پاییزه اینجا......

نمباد بهار

 

 

(MILaD)



یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:, :: 1:32 ::  نويسنده : علی       

مجنون!

یک شبی مجنون نمازش را شکست

بی وضو در کوچه ی لیلا نشست

عشق آن شب مست مستش کرده بود

گفت یارب از چه خارم کرده ای؟

بر صلیب عشق دارم کرده ای؟

خسته ام زین عشق دل خونم نکن

من که مجنونم،تو مجنونم نکن

مرد این بازیچه دیگر نیستم

این تو و لیلای تو،من نیستم

گفت : ای دیوانه لیلایت منم

در رگ پیدا و پنهانت منم

سالها با جور لیلا ساختی

من کنارت بودم و نشناختی

عشق لیلا در دلت انداختم

صد قمار عشق یکجا باختم

کردمت آواره ی صحرا نشد

گفتم عاقل می شوی اما نشد

سوختم در حسرت یک یا ربت

غیر لیلا بر نیامد از لبت

روز و شب او را صدا کردی ولی

دیدم امشب با منی گفتم بلی

مطمئن بودم به من سر میزنی

در حریم خانه ام در میزنی

حال این لیلا که خارت کرده بود

درس عشقش بی قرارت کرده بود

مرد راهش باش تا شاهت کنم

صد چو لیلا کشته در راهت کنم
 



یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:, :: 1:31 ::  نويسنده : علی       

مدارا!

بیا با من مدارا کن که من مجنونم و مستم

اگر از عاشقی پرسی بدان دلتنگ آن هستم

بیا با من مدارا کن که دل غمگین و جان خستم

اگر از درد من پرسی بدان لب را فرو بستم

بیا از غم شکایت کن که من هم درد تو هستم

بیا شکوه از دل کن که من نازک دلی خستم

جدایی را حکایت کن که من زخمی آن هستم

اگر از زخم دل پرسی برایش مرحمی بستم

مجنونم و مستم

به پای تو نشستم

آخر ز بدیهات بیچاره شکستم

برو راه وفا آموز که من بار سفر بستم

دگر اینجا نمی مانم رهایی از وفا جستم

برو عشق از خدا آموز که من دل را بر او بستم

نمی خواهم تو را دیگر بدان از دام تو رستم

مجنونم و مستم

به پای تو نشستم

آخر ز بدیهات بیچاره شکستم

مجنونم و دل را به چشمان تو بستم

هشیار شدم آخر از دام تو جستم

مجنونم و مستم

عاشقم و خستم
 



یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:, :: 1:30 ::  نويسنده : علی       

خداحافظ

ای آفتاب به شب مبتلا خداحافظ

غریب واره دیر آشنا خداحافظ

به قله ات نرسانید بخت کوتاهم

بلند پایه ی بالا بلا خداحافظ

تو ابتدای خوش ماجرای من بودی

ای انتهای بد ماجرا خداحافظ

به بسترت نرسیدند کوزه های عطش

سراب تفته ی چشمه نما خداحافظ

میان ماندن و رفتن درنگ می کشتم

بگو سلام بگویم و یا خداحافظ

قبول می کنم از چشمهای معصومت

که بی گناه ترینی ولی خداحافظ

اگر چه با تو سرشتند سرنوشت مرا

ولی برای همیشه تو را خداحافظ
 



یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:, :: 1:29 ::  نويسنده : علی       

مرگ من روزی فرا خواهد رسید
در بهاری روشن از امواج نور
در زمستانی غبار آلود و دور
یا خزانی خالی از فریاد و شور
مرگ من روزی فرا خواهد رسید
روزی از این تلخ و شیرین روزها
روز پوچی همچو روزان دگر
سایه ای ز امروزها،دیروزها
دیدگانم همچو دالانهای تار
گونه هایم همچو مرمر های سرد
ناگهان خوابی مرا خواهد ربود
من تهی خواهم شد از فریاد درد
می خزند آرام روی دفترم
دستهایم فارغ از افسون شعر
یاد می آرم که در دستان من
روزگاری شعله میزد خون شعر
خاک می خواند مرا هر دم به خویش
می رسند از ره که در خاکم نهند
آه شاید عاشقانم نیمه شب
گل به روی گور غمناکم نهند
بعد من ناگه به یک سو می روند
پرده های تیره دنیای من
چشمهای ناشناسی می خزند
روی کاغذها و دفترهای من
در اتاق کوچکم پا می نهد
بعد من با یاد من بیگانه ای
در بر آینه می ماند به جای
تار مویی نقش دستی شانه ای
می رهم از خویش و میمانم ز خویش
هرچه بر جا مانده ویران می شود
روح من چون بادبان قایقی
در افقها دور و پنهان می شود
می شتابد از پی هم بی شکیب
روز ها و هفته ها و ماه ها
چشم تو در انتظار نامه ای
خیره می ماند به چشم راه ها
لیک دیگر پیکر سرد مرا
می فشارد خاک دامنگیر خاک
بی تو دور از ضربه های قلب تو
قلب من می پوسد آنجا زیر خاک
بعد ها نام مرا باران و باد
نرم میشویند از رخسار سنگ
گور من گمنام می ماند به راه
فارغ از افسانه های نام و ننگ
 



یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:, :: 1:28 ::  نويسنده : علی       

امروز آمدی‌ که‌ خداحافظی‌ کنی‌
رد شد شبیه‌ رهگذری‌ باد، از درخت‌


آرام‌ سیبِ کوچکی‌ افتاد از درخت‌

افتاد پیشِ پای‌ تو، با اشتیاق‌ گفت:

ای‌ روستای‌ شعر تو آباد از درخت،

امسال‌ عشق‌ سهم‌ مرا داد از بهار

آیا بهار سهم‌ ترا داد، از درخت؟

امشب‌ دلم‌ شبیه‌ همان‌ سیب‌ تازه‌ است‌

سیبی‌ که‌ چید حضرت‌ فرهاد از درخت‌

کی‌ می‌شود که‌ سیب‌ غریبِ نگاه‌ من‌

با دستِ گرم‌ تو شود آزاد از درخت‌

چشمان‌ مهربان‌ تو پرباد از بهار

همواره‌ رهگذار تو پرباد از درخت‌

امروز آمدی‌ که‌ خداحافظی‌ کنی‌

آرام‌ سیب‌ کوچکی‌ افتاد از درخت!
 



یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:, :: 1:27 ::  نويسنده : علی       

فت و هنوز

یک نفر نیست بپرسد از من

که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟

صبح تا نیمه ی شب منتظری

همه جا می نگری

گاه با ماه سخن می گویی

گاه با رهگذران،خبر گمشده ای می جویی

راستی گمشده ات کیست؟

کجاست؟

صدفی در دریا است؟

نوری از روزنه فرداهاست

یا خدایی است که از روز ازل ناپیداست...؟
 



یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:, :: 1:23 ::  نويسنده : علی       

 

 

 

 

 



یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:, :: 1:16 ::  نويسنده : علی       

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:, :: 1:9 ::  نويسنده : علی       

 

 

عشق یعنی روزهایت شب شوند

لحظه های شادیت ماتم شوند...... 



یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:, :: 1:7 ::  نويسنده : علی       

پرسيد:

به خاطر كي زنده هستي؟ با اينكه دلم مي خواست با تمام وجودم داد بزنم

"بخاطر تو" بهش گفتم به خاطر هيچ كس. پرسيد پس به خاطر چه زنده

هستي؟ با اينكه دلم فرياد ميزد "به خاطر تو" با يك بغض غمگين گفتم به

خاطر هيچ چيز. ازش پرسيدم تو به خاطر چي زنده هستي؟ در حاليكه اشك

تو چشمانش جمع شده بود گفت به خاطر كسي كه به خاطر هيچ زنده

است.
 



یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:, :: 1:4 ::  نويسنده : علی       

خدایا...........



خدايا فقط تو را مي خواهم.....باور کرده ام که فقط تويي سنگ صبور حرف هايم
مي ترسم از اينکه بگم دوسش دارم...اون نمي دونه که با دل من چه کرده...نمي دونه که دلي رو اسير خودش کرده
هنوز در باورم نيست که دل به اون دادم و اون شده همه هستي ام
روز هاي اول آشنايي را بياد مياورم آمدنش زيبا بود ...آنقدر زيبا حرف مي زد که به راحتي دل به او باختم و او شد اولين عشقم در زندگي
بارالها گويي تو تمام زيبايي هاي عالم را در چهره و کلام او نهاده بودي
واين گونه مرا اسير او کردي و دل کندن از او شد برايم محال و داشتنش بزرگترين ارزويم در زندگي
حالا که عاشقش شدم تو بگو چه کنم که تنهايم نگذارد....خدايا امشب به تو مي گويم چون تو تنها مونس تنهايي هايم هستي..
چگونه بگويم بدون او مي ميرم....او رفته و در باورم نيست نبودنش...
خود خوب مي دانم او مرا کودکي فرض کرد که نمي داند عشق چيست و براي عاشقي حرمتي قائل نمي باشد
مرا به بازي گرفت يا شايد....نمي دانم.....دگر هيچ نمي داني.. اعتراف مي کنم نفسم به بودن او وابسته است
بعد رفتن او دگر اين نفس را هم نمي خواهم....حال تو بگو چه کنم ؟
بار خدايا دوست دارم مرا بفهمد حتي براي يه لحظه
 



شنبه 6 اسفند 1390برچسب:, :: 22:13 ::  نويسنده : علی       

 

خدایا

به من بفهمون که گناه عاشق شدن چیه؟

چرا تا به کسی میگی عاشقتم بلادرنگ ازت فاصله میگیره؟

چرا تا به کسی، از ته دل میگی دوستت دارم میگه دروغه؟

چرا در طول تاریخ، عاشقا همیشه مظلوم واقع شده اند؟

چرا وقتی عاشق میشی، زبانت بند میاد و حرف دلت رو نمی زنه؟

چرا یه عاشق همیشه باید به مرگ تدریجی و نه طبیعی بمیره؟

چرا باید بعد عاشق شدن، تنها یارت غم باشه؟

چرا یه عاشق باید هر لحظه آرزوی مرگ زندگی اش را بخواد؟

چرا با اینکه همه می دونن عاشقی سرانجامی نداره، بازم عاشق میشن؟

چرا......؟

چرا......؟

چرا.....؟

اگه عاشق شدن گناهه، پس دل واسه چیه؟

اگه عاشق شدن عاره، پس محبت واسه چیه؟

آخه این همه مجازات واسه چیه؟

عاشقا همیشه همنشین غم بودن، هستن و خواهن بود......



شنبه 6 اسفند 1390برچسب:, :: 22:5 ::  نويسنده : علی       

اگه دل داری برو ادامه مطلب ببین  



ادامه مطلب ...


شنبه 6 اسفند 1390برچسب:, :: 21:55 ::  نويسنده : علی       

در ادامه مطلب 



ادامه مطلب ...


شنبه 6 اسفند 1390برچسب:, :: 21:47 ::  نويسنده : علی       

در ادامه مطلب 



ادامه مطلب ...


شنبه 6 اسفند 1390برچسب:, :: 21:43 ::  نويسنده : علی       

فرزند یك ساله زوج جوان اتریشی كه پدر و مادرش متاركه كرده‌اند به خاطر مشكلات حقوقی مادربزرگش به پرورشگاه سپرده شد.

به گزارش تکناز به نقل از رویترز ، «جوناس لیتر» یك ساله پس از آن كه مادربزرگ 50 ساله‌اش ماه‌ها جریمه رانندگی‌اش را پرداخت نكرد و بالاخره زندانی شد، توسط ماموران حمایت از حقوق كودكان راهی پرورشگاه شد.

مادر 20 ساله این كودك كه 6 ماه پس از حاملگی طلاق گرفته، مدعی است اگر می‌دانست كه نتیجه جدایی او و همسرش به پرورشگاه رفتن فرزندش خواهد شد اصلا ازدواج نمی‌كرد. تحقیقات پلیس نشان می‌دهد پدر و مادر كودك تنها یك روز بعد از آشنا شدنشان در یك تور تفریحی با هم ازدواج می‌كنند و مدتی بعد كه متوجه می‌شوند بچه‌دار شده‌اند، از هم جدا می‌شوند.

تلاش مادر جوان برای پس گرفتن كودك از پرورشگاه تا به حال بی‌نتیجه مانده و به نظر می‌رسد پرداخت نشدن جریمه رانندگی 800 یورویی مادربزرگ به قیمت زندگی پرورشگاهی جوناس تمام شده است. 



 
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عاشقانه ها و آدرس www.khaneye.eshgh.lxb.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 498
بازدید دیروز : 550
بازدید هفته : 1309
بازدید ماه : 1298
بازدید کل : 239107
تعداد مطالب : 441
تعداد نظرات : 372
تعداد آنلاین : 1



Google

www.khaneye.eshgh.lxb.ir">
در كل اينترنت ،گوگل
درزیبا وب

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

/P

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی


Top Blog
وبلاگ برتر در تاپ بلاگر


دريافت كد بازی آنلاين تصادفی

فال عشق